اشعاري چند از شاعري نو
 
 

زندگي را ديدم

عاشقي را ديدم

زندگي خار و خس است

عاشقي يك قفس است

كه به دست خود اهنگر ما ساخته شد

وندر اين كنج مخوف

سايه خورشيد است

من كه حس ميكردم بودنش را انروز

كاش مي شد اي كاش ،كه مهاجر باشم

من مقصر بودم

چون كه جان را به درون قفسي مي بردم

يك قفس بد بختي،شد نصيبم امروز

كاش مي شد يك بار من عقب برگردم

تا ببينم با جان و بگيرم او را

تا كه خرسند شوم من از اين پيوستن

دل، سركش شده و عقل را ترسانده

عقل هم بيهوده فكر فردا دارد

كاش ميشد شعرم از ته دل باشد

يك قفس خوشبختي 

يك نفس ارامش

يك شب بي كابوس 

يك كتاب  و فانوس

با خدا هم مانوس

مي نشستم يك جا،با تمام فكرم

شعر نو ميگفتم

و از ان شعر ناب

سرگذشت يك گل،

مي شد انجا پيدا

رنگ گل هم زيباست.

كاش مي شد يك شب ،شعر نو مي گفتم

و تو در متن ان،رنگ دريا بودي

كاش مي شد اي كاش


ارسال شده در تاریخ : شنبه 18 آبان 1392برچسب:, :: 8:47 :: توسط : حميدرضا فلاح سراجكلايه

صفحه قبل 1 صفحه بعد

درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید. اين وبلاگ صرفا جهت ثبت اشعارم ساخته شده، تقديم به شاعران ايران زمين
آخرین مطالب


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 24
بازدید کل : 15126
تعداد مطالب : 25
تعداد نظرات : 6
تعداد آنلاین : 1



Alternative content